سلام"تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى كه مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است، در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت مقدّم و حاكم است، و اين توضيح مختصرى درباره ولايت مطلقهاست."
منبع: http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?uid=1&tid=8
اگر ولي فقيه تشخيص داد که کانديداي A به نفع مصالح اسلام و مسلمين است و مردم به کانديداي M راي دادند، طبق استفتا صورت گرفته کانديداي A بايد به هر طريقي که ممکن است رييس جمهور شود زيرا نظر ولي فقيه بر نظر آحاد مردم مقدم و حاکم است!!!!!!!بارها و بارها در سيره پيامبران و ايمه خوانده ايم که مشورت مي کرده اند يا نظر ديگران را جويا مي شدند. به خصوص آيه "و امرهم شوري بينهم" که همگي شنيده ايم. در هر صورت با توجه به اين که به منبع وحي متصل بودند، يک تنه نظر آحاد جامعه را باطل نمي کردند.مثلا در جنگ احد، پيامبر در نظر داشت که در داخل شهر با کفار بجنگد ولي در راي گيري نظر اکثريت بر آن بود که در خارج از شهر با کفار بجنگند و در نهايت پيامبر تابع نظر اکثريت شد. البته قطعا قبول داريد که اين موضوع مصداق بارز مصلحت اسلام و مسلمين بوده است و در نهايت به همه ثابت شد که نظر جمع غلط بوده است و در آن جنگ شکست خوردند. آما پيامبر نظر جمع را بر نظر خويش مقدم و حاکم مي دانست.گرچه اکثر علما از نظر دادن در اين باب حذر دارند. اما...در مورد مراجع متوفي(رحمه الله عليهم) بزرگترين فردي که در رابطه با ولايت فقيه علنا به مقابله پرداخت مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم خويي است که مراجع بزرگ حال حاضر به شاگردي ايشان افتخار مي کنند و در عصر خود بي نظير و اعلم مسلم بوده اند. ايشان نظريه? ولايت فقيه را يک "بدعت عاري از هرگونه پشتوانه در قوانين و حکمت شيعي" ميدانستند. همچنين از ايشان است که "ولايت در زمان غيبت با هيچ دليلي براي فقهاء اثبات نميشود. ولايت تنها به پيامبر و ائمه اختصاص دارد. آن چه از روايات براي فقها، اثبات ميشود دو امر است، نفوذ قضاوت، حجيت فتوايشان. اما حق تصرف در اموال قاصران و غير ايشان ـ که از شئون ولايت است ـ ندارند مگر در امور حسبيه(مقصود از امور حسبيه کارهايي است که محسوب براي خداست و به عنوان وظيفه عبادي انجام مي گيرد هم چون قبض حقوق شرعيه (خمس و زکات و…) و به مصرف رسانيدن آنها در موارد خود و حفاظت از موقوفه هايي که متولي خاصي ندارند و نگهداري از اموال مسلماني که غايب يا قاصر است و نظاير آن.) و فقها در اين محدوده ولايت دارند، اما نه به معناي ادعا شده(يعني نه به معناي ولايت) بلکه به معناي نفوذ تصرفاتش يا تصرفات وکيلش... بنابراين، آنچه براي فقيه، ثابت ميباشد جواز تصرف است، نه ولايت.". که البته خواندن دقيق اين منبع خالي از لطف نيست:http://www.al-khoei.us/books/index.php?id=120در مورد حضرات آيات بروجردي و ميلاني هم همانطور که ان شا الله مي دانيد، حتي از حکومت شاه در برابر آيت الله خميني دفاع مي کردند. به طوري که طبق نقل هاي موثق از شهيد مطهري و آيت الله منتظري شنيده ايم که آيت الله بروجردي آيت الله خميني را طرد کرده بودند و حتي نامه هاي اطرافيان ايشان را نيز پس مي زدند (رجوع شود به کتاب خاطرات آيت الله منتظري).در مورد حضرت آيت الله گلپايگاني هم که قطعا مي دانيد که بارها و بارها در مورد شعار "مرگ بر ضد ولايت فقيه" تذکر داده بودند و يا حضرت آيت الله العظمي بهجت که حتي راي هم نمي دادند.همچنين مي دانيم پس از پيروزي انقلاب که آيت الله خميني نظريه ولايت فقيه را به عنوان رکن نظام حاکم بر ايران مطرح کرد، آيت عظام شريعتمداري، قمي، روحاني، شيرازي و برخي ديگر از روحانيون به مخالفت با اين نظريه پرداختند و ادعا کردند که مخالف آموزههاي دين اسلام و مذهب تشيع استبدين ترتيب، آيات عظام قمي، روحاني و شيرازي با وجود سوابقي که در همراهي با آيت الله خميني داشتند، علناً در ايران به مخالفت با نظريه ولايت فقيه پرداختند و در نتيجه تحت حبس خانگي قرار گرفته و تا پايان عمر در محدوديت زندگي کردند.آيت الله شريعتمداري هم با وجود آن که قبل از انقلاب از آيت الله خميني دفاع مي کرد و حتي يکبار جان وي را نجات داده بود(در داستان اعلام مرجعيت آيت الله خميني)، پس از انقلاب به دليل مخالفت با ولايت فقيه از طرف آيت الله خميني از مرجعيت خلع دانسته شد و آن حوادثي که ان شا الله اطلاع داريد رخ داد.در مورد مراجع حال حاضر(دامت برکاتهم)، آقايان وحيد خراساني و سيد علي سيستاني و موسوي اردبيلي ولايت فقيه را به همان ميزاني که استادشان حضرت آيت الله العظمي خويي قبول داشته است، قبول دارند. کما اين که در مجلسي از جناب وحيد پرسيدند نظر شما در رابطه با ولايت فقيه چيست؟ ايشان پاسخ دادند"اولا که اين موضوع سياسي است نه ديني!، ولي پهلوان فقه عالم تشيع مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي به شدت مخالف آن بود و شيخ ...(يادم نيست، يک شخصيت مجهول الهويه را نام بردند) موافق آن بود.".يا آن چه در سايت آيت الله سيستاني موجود است:"ولايت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبيه خوانده ميشود براي هر فقيهي که جامع شرايط تقليد باشد ثابت است. و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامي بر آنها متوقف است هم در شخص فقيه و هم در شرايط به کار بستن ولايت امور ديگري معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنين.".آيت الله منتظري نيز که خود پايه گذار نظريه ولايت فقيه مي باشد، ولايت مطلقه فقيه را از مصاديق شرک مي داند. خواندن مطالب زير از ايشان خالي از لطف نيست:http://www.iranianuk.com/article.php?id=33866در مورد مراجع تقليد ديگر هم کما بيش همين نقل ها موجود است و تنها مراجعي که در حال حاضر ظاهرا به ولايت فقيه اعتقاد دارند، آيت الله نوري همداني و آيت الله مکارم شيرازي مي باشند. که البته اقوال موثقي وجود دارد که آيت الله مکارم شيرازي نيز در ابتداي انقلاب با ولايت فقيه مخالف بوده است و حتي در مجلس خبرگان قانون اساسي بر عليه آن سخنراني کرده است.حال در اين ميان خواندن بخش هايي از سخنان آيت الله خميني نيز جالب است:"اگر ولي فقيه بخواهد زورگويي کند از ولايت ساقط است.""اگر ولي فقيه يک کلمه دروغ بگويد يک قدم خلاف بگذارد آن ولايت را ديگر ندارد.""اگر فقيه يک گناه صغيره هم بکند از ولايت ساقط مي شود.""اگر بگوييم امام معصوم راجع به طلاق همسر يک مرد يا فروختن و گرفتن مال او .... ولايت دارد اين ديگر در مورد فقيه صادق نيست و او در اين امور ولايت ندارد.""به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر حاضر...لغزش در آن(وظيفه سنگين رهبري) اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشدف ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد."منبع:صحيفه نور و وصيت نامه آيت الله خمينييا علي